با بررسی داستان بازی Mafia 1 همراه ما باشید.
داستان بازی بخش 1
در سال ۱۹۳۸ فردی به اسم توماس آنجلوس پیش فردی به اسم کاراگاه نرمن میره و به اون میگه در ازا دادن یک سری اطلاعات به اون درباره فردی به اسم دان سالیری اون و خانواده اش رو تحت محافظت قرار بدن و کاراگاه نرمن این پیشنهاد رو روی هوا قبول میکنه.
داستان از جایی شروع میشه که توماس در سال ۱۹۳۰ در شهر لاست هیون یک راننده تاکسی هست. یک روز که برای کمی استراحت توقف کرده دو نفر که ظاهرا تصادف کردن روی اون اسلحه میگیرن و و به زور سوار ماشین اون میشن و به اون میگن که تو باید مارو فراری بدی و توماس که راننده ماهری بوده اونا رو فراری میده.
وقتی اونا به بار سالیری میرسن برای اون یک پاکت پول میارن که به عنوان هزینه تعمیر ماشین به اون میدن. وقتی توماس در خانه اش پاکت رو باز میکنه میبینه که پول بسیار بیشتر از هزینه تعمیر ماشینش هست. فردا که در حال تاکسی رانی بوده دو نفر میریزن سرش و اونو کتک میزنن ولی موقعی که میخوان اونو با چاقو بکشن که اون از دستشون فرار میکنه و به بار سالیری میره. وقتی اونجا میرسه با خودش فکر میکنه تنها راه نجات پیوستن به گنگ مافیایی هست که اونا دیشب باهاش بودن بنابراین تصمیم میگیره که به گنگ اونا بپیونده.
داستان بازی بخش 2
سالیری به اون و یکی از افرادی که دیشب با اون بوده به اسم پولی میگه که این کار افراد ماریلو( یکی از مافیا های دیگه شهر ) هست و دستور میده که برن و ماشین هایی که مال افراد مارلو هست رو نابود کنن. ما برای این کار با افراد جدیدی آشنا میشیم مانند وین چنزو (تامین کننده تفنگ گنگ ) و رالفی( تامین کننده ماشین های گنگ ) اونا به ما ماشین و سلاح میدن که با پولی بریم سراغ اونا و ماشین هاشونو داغون کنیم. توماس هم به خوبی از پس این کار بر میاد.
یک سری از مردم در ازا دادن پول از سالیری کمک میگرفتن و یک روز توماس و سم و پولی برای گرفتن پول از فردی به اسم بیل به خارج از شهر میروند اما بیل نه تنها پول رو نمیده بلکه پولی هم زخمی میشه و سم هم گروگان میگیره. توماس میتونه وارد اونجا بشه، سم رو نجات بده و بیل رو بکشه.
اینجا بازی بر میگرده به زمان حال و توماس به کاراگاه نورمن میگه که ماریلو و سالیری هر دو به دنبال قدرت هستن ولی ماریلو با زورگویی قدرت میگرفت به حدی که پلیس ها هم از اون میترسن.
داستان بازی بخش 3
اینجا زمان برمیگرده به گذشته جایی که سالیری به توماس میگه که رالفی قراره فردا مسابقه بده و همه خانواده رو اون شرط بندی کردن و تو باید حتما کاری کنی که اون برنده شه.
توماس میره پیش رالفی تا درباره وضع ماشین مسابقه از اون سوالاتی کنه ولی رالفی میگه که وضع خوب نیست و چن تا کار هنوز روی ماشین انجام نشده. توماس با وجود اینکه راضی نبود ولی قبول میکنه که بهترین ماشین مسابقه رو بدزده و بیاره پیش رفیق رالفی تا اون یه سری قطعه رو روی ماشین رالفی بندازه این کار به خوبی انجام میشه ولی فردا که توماس وارد بار سالیری میشه فرانک زنگ میزنه و میگه که توماس باید هر چه زود تر خودشو برسونه.
توماس که میاد پیست مسابقه فرانک میگه که تو باید جای رالفی مسابقه بدی. باوجود اینکه توماس هیچ چیز از مسابقات اتومبیل رانی نمیدونه ولی بازم برنده میشه.
داستان بازی بخش 4
چند وقت بعد لویجی یکی از اعضا گنگ که توی بار سالیری خدمت کار بود میگه که یه سری ادم مزاحم دخترش سارا میشن. توماس با سارا به سراغ اون مزاحما میرن و کمی گرد و خاک میکنن ولی کسی نمیمیره فقط دست توماس کمی زخم میشه بعد سارا اونو به خونش میاره تا دستشو فقط پانسمان کنه فقط ولی از اون جایی که توماس در مخ زدن و استفاده از کلامت بسیار قوی بوده … و بعد از چن وقت اون ها با هم ازدواج میکنن.
سالیری چن روز بعد به توماس و پولی میگه که برن سراغ اون مزاحما و اونا رو بکشن. پولی اونا رو داخل ماشینشون به تیر بار میبنده دوتاشون میمیرن ولی یکشون هنوز زنده هست ولی تفنگ پولی تیر نداره و پولی میگه که اون خون زیادی از دست داده و به زودی میمیره.
داستان بازی بخش 5
فردای اون روز فرانک به توماس میگه که یکی از اونا پسر رئیس شورای شهر هست و اون یکی هم زنده مونده و رفته همه چی رو به پلیس گفته اما فعلا این مهم نیست ماموریت جدید توماس اینه که یه نفر به سالیری بدهکاری ولی داره به ما خیانت میکنه و باید اون کشته شه اما داخل هتل یه دختری هم هست که داره جاسوسی میکنه و باید اونم کشته شه.
وقتی توماس وارد هتل میشه میفهمه که اون دختر دوست صمیمی سارا هست و برای نجات جون برادرش داره جاسوسی میکنه بنابراین اونو نمیکشه و اونو فراری میده اما بعدش برمیگرده و هر چی عقده داره رو سر رئیس هتل خالی میکنه و بعد هتل رو با بمب ساعتی منفجر میکنه.
داستان بازی بخش 6
چن وقت دیگه توماس دستور میگیره که با پولی برن و یک کامیون حامل مشروبات الکلی رو بدزدن و در وعده گاه به سم بدن اما اونجا نبود چن دقیقه بعد هم سروکله آدم های ماریلو پیدا شد و بعد از یه فایت بزرگ اونا میتونن با سم که زخمی شده بود فرار کنن.
چند وقت دیگه سالیری به توماس میگه که فرانک خیانت کرده و اسناد رو دزدی و اگه اسناد دست پلیس بیافته همه ما به حبس ابد محکوم میشیم. توماس به سراغ فرانک در فرودگاه میره اما بعدش میفهمه که پلیس زن بچه اون رو گرفته و اسناد رو در ازا اون میخواد توماس میره و زن و بچه اونو آزاد میکنه و اسناد رو نابود میکنه بعد هم یک مرگ جعلی واسه فرانک درست میکنه و فرانک رو با همراه زن و بچه اش به اروپا میفرسته.
داستان بازی بخش 7
چند سال بعد توماس با سالیری به یه رستوران ایتالیایی میرن اما افراد ماریلو به سراغشون میان ولی توماس از در پشت میره و همشونو از پشت میکشه و با این اتفاق توماس یکی از معتمد ترین افراد سالیری میشه به حدی که یه روز سالیری به توماس ماموریت میده که بره به کشتی یکی از افراد ماریلو که سیاست مدار هم هست و اونو بکشه و این کار هم توماس انجام میده.
بعد از اون هم به گنگش دستور میده که برن سراغ برادر ماریلو یعنی سرجیو رو بکشن که این کار هم با سختی به پایان میرسه چرا که اول اونا اشتباهی یک فرد دیگه رو ترور میکنن بعد هم توی ماشین اون یه بمب میذارن که یه خانوم اشتباهی سوار میشه سوم لحظه تیر اندازی اسلحه پولی گیر میکنه و مثل بز فرار میکنه و چهارم میخوان اونا رو تو مسیر قطار گیر بندازن که خودشون گیر میافتن اما در اخر توماس به تنهایی مثل سوپرمن میره و اونا رو میکشه همچنین سرجیو. حالا ماریلو تنها شده و تصمیم به فرار داره که سم و پولی و توماس میرن به فرودگاه و انقد به هواپیما اون تیر میزنن تا سقوط کنن.
داستان بازی بخش 8
اینجا بازی باز برمیگرده به زمان حال جایی که توماس یه عکس به کاراگاه نورمن نشون میده که تو اون سالیری و ماریلو و یک نفر به اسم پپون ( قوی ترین مافیا ۱۹۲۰ ) کنار هم هستن که در اخر سالیری و ماریلو اونو میکشن و هر کدوم نصف شهر رو برمیدارن اما همان طور که انسان آدم حریصی هس اونا که دوست صمیمی هم بودن با هم بخاطر قدرت طلبی بد شدند.
داستان بازی بخش 9
زمان برمیگرده به گذشته یعنی ۱۹۳۵ جایی که سالیری به توماس و پولی و سم میگه که یه بار سیگار کوبایی قراره از اینجا رد شه و مردم برای سیگار خوب حاضرن پول زیادی بپردازن شما برید و اون سیگارا رو برام در وعده گاه مورد نظر گیر بیارید.
توماس و پولی با هم به اونجا میرن و سیگارا رو گیر بیارن. پولی به سم و توماس میگه که سالیری خیلی کم نسبت به اون پولی که داره به میده و حاضرید که بریم بانک بزنیم ولی هم سم و هم توماس هیچ کدوم قبول نمیکنن. وقتی به وعده گاه میرسن پولی میگه که فکر نکنم سالیری سیگار براش مهم باشه و درست میگفت چون وقتی در جعبه ها رو باز کردن جعبه ها توشون الماس بود.
اونا اولش هسچ واکنشی نشون ندادن تا اینکه وقتی به سالیری گفتن میخواین جعبه ها رو باز کنین اون گفت نمیخواد و اونا فهمیدن سالیری یه ریگی به کفشش هست و پولی توماس تصمیم گرفتن دوتایی از بانکی که سالیری توش پول گذاشته بود سرقت کنن و این کارو هم میکنن اما یه روز که توماس وارد خونه پولی میشه میبینه که اون کشته شده. همون موقع سم زنگ میزنه و میگه که بیاد به گالری شهر تا یه فکری پیدا کنه که چجوری توماسو از دست سالیری فراری بده اما وقتی توماس میرسه اونجا میبینه که گول خورده و سم با تعدادی از افراد سالیری اون جا آمده به کشتن توماس بودن.
داستان بازی بخش 11
سم میگه که سالیری میدونه که تو فرانک و اون دختر رو هم نکشتی و حالا باید تاوانش رو پس بدی. اما این بار هم توماس همه اونا رو میکشه و فرار میکنه. اما حالا که سالیری قدرت کامل رو داره تصمیم میگره که با زنش فرار کنه و به اروپا بره پیش فرانک تا این که یه روز خبر میاد که فرانک کشته شده بنابراین توماس برمیگرده به لاست هیون پیش کاراگاه نرمن میره.
و چن سال بعد که توماس پیر شده و درحال آب دادن به باغچه خودشه دو نفر مسلح وارد خونش میشن و اونو میکشن. داستان بازی اینجا تموم میشه ولی هنوز در قسمت دوم بازی ( Mafia 2 ) داستان ادامه دارد.
با بررسی بازی های بیشتر با GATG همراه باشید.
برای خواندن بررسی های بیشتر به بخش بررسی بازی ها مراجعه کنید.